ناز و کرشمه و دل فریبی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) : اگرچه شهر پر از دلبران چالاک است تو خود به شیوه گری شیوۀ دگر داری. نزاری قهستانی. می چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش گرچه در شیوه گری هر مژه اش قتّالیست. حافظ. ، حیله گری. (فرهنگ فارسی معین) : شاه دانست کآن چه شیوه گری است دزد خانه به قصد خانه بری است. نظامی
ناز و کرشمه و دل فریبی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) : اگرچه شهر پر از دلبران چالاک است تو خود به شیوه گری شیوۀ دگر داری. نزاری قهستانی. می چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش گرچه در شیوه گری هر مژه اش قَتّالیست. حافظ. ، حیله گری. (فرهنگ فارسی معین) : شاه دانست کآن چه شیوه گری است دزد خانه به قصد خانه بری است. نظامی
از عدد شش، زن مبتلا به بیماری در شب زادن. (یادداشت مؤلف). - شیشه گیر شدن، مردن یا مبتلا به بیماری صعب شدن زاهو در شب ششم زادن. بیمار شدن یا درگذشتن زچه (زاهو) شش شب پس از وضع حمل به اضرار جن یا آل، و این از اوهام و خرافات است. (یادداشت مؤلف). - شیشه گیر شدن نوزاد یا زاهو، مردن یا به مرض صعب دچار شدن در شب ششم وضع حمل. (یادداشت مؤلف)
از عدد شش، زن مبتلا به بیماری در شب زادن. (یادداشت مؤلف). - شیشه گیر شدن، مردن یا مبتلا به بیماری صعب شدن زاهو در شب ششم زادن. بیمار شدن یا درگذشتن زچه (زاهو) شش شب پس از وضع حمل به اضرار جن یا آل، و این از اوهام و خرافات است. (یادداشت مؤلف). - شیشه گیر شدن نوزاد یا زاهو، مردن یا به مرض صعب دچار شدن در شب ششم وضع حمل. (یادداشت مؤلف)
کسی که شیشه می سازد. (ناظم الاطباء). قاروری. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) (دهار). زجاجی. زجاج. شیشه ساز. شیشه کار. آنکه شیشه سازد. آنکه آلات و ادواتی از شیشه درست کند. (یادداشت مؤلف) : صلح جدا کن ز جنگ زآنکه نه نیکو بود دستگه شیشه گر پایگه گازری. سنایی. ایمه نه بغداد جای شیشه گران است بهر گلاب طرب فزای صفاهان. خاقانی. تا که هوا شد به صبح کوزۀ ما دردریز بر سر سیل روان شیشه گر آمد حباب. خاقانی. چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهرفروشی است یا شیشه گر. سعدی. چشمان توترک دل عاشق نتوانند با شیشه گران کار بود باده کشان را. ابوطالب کلیم (از آنندراج)
کسی که شیشه می سازد. (ناظم الاطباء). قاروری. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) (دهار). زجاجی. زجاج. شیشه ساز. شیشه کار. آنکه شیشه سازد. آنکه آلات و ادواتی از شیشه درست کند. (یادداشت مؤلف) : صلح جدا کن ز جنگ زآنکه نه نیکو بود دستگه شیشه گر پایگه گازری. سنایی. ایمه نه بغداد جای شیشه گران است بهر گلاب طرب فزای صفاهان. خاقانی. تا که هوا شد به صبح کوزۀ ما دردریز بر سر سیل روان شیشه گر آمد حباب. خاقانی. چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهرفروشی است یا شیشه گر. سعدی. چشمان توترک دل عاشق نتوانند با شیشه گران کار بود باده کشان را. ابوطالب کلیم (از آنندراج)